محل تبلیغات شما

Dαяκ ωøяłđ



سلامبچــــــــــــــــــــــه ها

*دوستانبا گارد و شمشیر حمله ور میشوند*

صبرکنین دوستان،میخواستم چیزی بگم.اول از همه معذرت میخوام که مدت طولانی نبود

مدتطولانی پست نذاشتم

مدتطولانی رمانو.تایپ نکردم

میدونمبه عنوان یه نویسنده و وبلاگنویس و از همه مهمتر اوتاکو ناامیدتون کردم

رمانعشق روی یخ،مرگ زمان و رمان عزیز دلمقربانی سرنوشت

خودممزیاد بهم خوش نگذشته

همشکتابخونه،همش درس،همش تست

ولیهمش این نیس

خبرایخوب هم دارم

روزهایپنجشنبه و جمعه

مژدهمیدم که قراره بترم

حالاتوپ و تانکو و تفنگو بذارین کنار

پنجشنبهو جمعه اگه نیومدم اون موقع بیاین تو خواب خفم کنین اصن

فقطمیخواستم بگم

دلمبراتون خیلی تنگ شده

دلمبرای یه نفر خیلی تنگ شده.

خودم:")


کنیچیــــــــــــــــوامیناسان!

اومدمبا اخبار جدید

چطورهبا آزمون چند روز پیش شروع کنم،ها؟

خباینم نتایج

ها هاها ها ها ها

فقط 4تا پیشرفت تو تراز،چه بامزه!

فیزیکمرو خدایی تست کار نکرده بودم،موقع ریاضی هم،واقعا مغزم نمیکشید.هنگ کرده بودمناجور

اماادبیاتم خیلی خوب شد.از 17 درصد رسیدم به 50

شیمیرو هم خوب پیشرفت کردم

و امانظر فرمانده درباره این آزمون

"خوبدادی اما ریاضی و فیزیکو گند زدی،در هر حال راضیم"

نه بهآزمون قبلی که اشکمو در آورد نه به حالا

راستشاین آزمون از خودم چنین درصدای پائینی انتظار نداشتم.خیلی کم بود.

نــــتمدرست شد خدا روشکر اما یه چیزی که خیلی رو مخمه اینه!

این چهوعضشــــــــــــــــــــــــــــــه؟!

منگوگل قبلی رو میخوام،این یه ریدمانه واقعیـــــــــــه!

گوگلقبلی کجایی؟دقیقا کجایی؟کجایی تو بی من؟تو بی من کجایـــــــــی؟!

اهانراستی خبر آخر

رمانمرگ زمان آماده خوانده شدن توسط شما عزیزان است!


 

هایهای

برگشــــــــــــــــــــــتم

وایسا!مگهاصن رفته بودم؟این طرز فکر کساییه که هنوز کاترینو نشناختن

دلمبراتون تنگ شده بود

ایناختشاشا و قطعی نت وحشتناک بود

و قبلشهم که.

خیلیخب خیلی خب.گشاد بازی درآوردم و نیومدم وب

نهخدایی راستش اینه که خواهرم میره کتابخونه اصفهان درس میخونه و لب تابشم با خودشمیبره

تنهاراه ارتباطی منم با وبم این لب تابه پس تمام پل های ارتباطی بسته میشه برای من

خواهرمصبح میره شب میاد.

ولینگران نباشین.تو فکر اینم صبحا زودتر بیدار بشم تا بتونم به وبم برسم.بالاخره کهباید با رفیقام در ارتباط بشم

درموردرمان هم که بگم خودم از دست خودم عاصی شدم.رمان تو ذهنمه اما کو لب تاب تا تایپشکنم؟

اماباز هم جای نگرانی نیس

تنهاخواهشی که دارم اینه که فراموشم نکنین

منممثل یاتو فوبیای فراموش شدن دارم

لطفاً

دوستوندارم

بای


بالاخـــــــــــــــره

تردددددددددددددددددم

البتهاین وبو

اکنونساعت 8:03 و روز سه شنبه 3 دی

کاترینسالواتور طلسمو شد

راستیروز اوتاکو مبارک با تاخیر

دوستتوندارم

ببینمچه میکنینا!!!

میخوامنظر بارون بشه این وب


کنیچیوامیناسان

بالاخرهسرو کلم پیدا شد

میدونمتو این مدت وقت داشتم بیام اما چندتا دلیل دارم که اگه بگم مو به تنتون سیخ میشه!

اول ازهمه که نت ریـــــــــــــــــــــــــــــــده!!!!!

بهمعنای واقعی جمله!جوری که با نت مامانم دارم میام

مورددوم اینکه تو این مدت مادرم دهن منو با تمیزکاریای خونه صاف کرده!

موردسوم که بیشتر از همه مورد عذاب منه کلاسای آنلاینــــــــــــــــــــــــــه!!!!

میفهمییعنی چی؟!نه میفهمی ؟!!!!!؟!؟!؟!

دهن منوبیشتر این مورد آخر سرویس کرده!

میگیچرا؟!

اینعکسو ببین!خوب نگاه کن!به عمقش بنگــــــــــــــــر!

میفهمییعنی چی؟!

برایهر درسی دارن گروه میزنن که یه وقت عقب نیوفتیم!

جالبیشهم اینه درس نمیدن بعد برای درسای نداده تمرین میدن

خدایامنو از رو زمین بردااااااااااااااااااااااااررررر!

هــــــــــوف

خیلیجیغ و داد کردم.قند افتاد!

خب ایناز دلایل و بهونه های کاملاً به جا

حالابریم سراغ برنامه هامون

میدونمتا حالا هرچی گفتم شعری بیش نبوده اما اینبار میخوام سرسختانه واردبشم(انشـــــــــــــــــاالله!)

خب اولاز همه که میخوام پست بارون کنم

بعد همتو این مدت یه مرور بر رمان میتایپم به همراه خود رمان

بعدهم

چیزیبه ذهنم نمیرسه.پیشنهادی دارین بگین!

تافردا شب به احتمال زیاد پست های فراوان پیدا خواهم کرد و با درصد احتمال کم میذارم

نمیشههمه کارا رو یه جا کرد که

خبدیگهفعلا بای!

پ.ن(رفتمدانشگاه پزشکی اصفهان.شعری بیش نبود ._.)


سلامبچه ها

عیدتونمبارک

عیدیتونوقبل از این پست دادم همونطور که مشاهد میکنین

دلمبراتون یه ذره شده

تو اینمدت که نبودم خیلی فک کردم.دیدم تا حدی راهو اشتباه رفتم

من فکرمیکردم که دارم اوضاع رو تغییر میدم اما هیچکاری نمیکردم

ازطرفی باید برای کنکور بخونم که خودتون خوب میدونین یعنی چی!یعنی جز کتاب نبایدهیچی دستم باشه

اما مناین طور آدمی نیستم برخلاف کاترین توی رمانام،من اونقدرا خرخون نیستم یا شایدماونقدر قوی

ولیرویامم از دست نمیدم،حداقل تو قلبم.

رویایاینکه یه نویسنده شم،یه وبلاگنویس،یه پزشک که به همه کمک میکنه اما باید همه روهندل کنم.همین جوری نمیشه که

برایهمین اولویت بندی کردم.1-کنکور،درصد اهمیت=95% 2-نویسندگی،درصد اهمیت=3% 3-اوتاکویی،درصد اهمیت=2%

خواهشمیکنم فحش کشم نکنین.واقعیت اینه!کنکور 1400 سرنوشت سازه و من باید توش سربلندشم.راستش همونطور که گفتم من مثل خواهرم قوی نیستم تا بتونم 3 بــــــــــــــــارکنکور بدم،میفهمین؟3 بــــــــــــــــــار!!!

بههمین خاطر حضورم کمتر میشه.میدونم دردناکه بیشتر برای خودم اما خب حقیقتاً بایدیکاری کنم

تویتایم های استراحتم هم مینویسم،شاید باورتون نشه ولی این (آنچه گذشت) رو پشت کتابدینیم نوشتم!!!

پسحضور کم منو رو به بزرگی خودتون و به رحمت انیمه ببخشید.

دوستتوندارم،امیدوارم روزی برسه که بتونم تمام این لقب ها رو رسا به همه بگم( جراح قلب وعروق،نویسنده مشهور،اوتاکوی دیوانه)

تاپستای بعدی به امید دیدار


آنچه گذشت:

داستان ما ازآنجایی شروع شد که کاترین یتیم با پسری آشنا شد که خبر نداشت قرار است سرنوشت تیرهای را برای او به رقم بزند.او کسی نبود جز سوبارو ساکاماکی،ششمین شاهزاده خون آشامها.این آشنایی پلی بود سوی حقایقی که شاید برای کاترین چندان خوشایند نبود.او دراین حین که به این حقایق دست یافت،چیزهایی را هم از دست داد مانند بسیاری ازدوستانش و باعث دردسر خیلی ها شد.کرولاین(بهترین دوست دوران دبیرستانش)به خون آشامتبدیل شد و بعد از مدتی ناپدید شد.بانی مجبور به آشکار سازی چهره حقیقی اش شدو صدالبته باعث زنده شدن دشمنی دیرینه خاندان ساکاماکی با خاندان تپس شد،خاندانی که ازساکاماکی ها نفرت داشتند و باعث درگیری هایی هم در این بین شد.اما این حقایق چهبودند که جز دردسر فایده دیگری نداشتن؟

1-مادرکاترین(الینا سالواتور)ساحره ای بود که تمام سعی خود را کرد تا کاترین را از همزادخونخوار خود (یویی) در امان نگه دارد

2-پدر کاترین(کولسالواتور)شکارچی خون آشام بود و از بخت بد موروثی بود و نفر بعدی که باید شکارچیمیشد برادر کاترین،دیمن بود

3-کاترین از بدوتولد،دارای قدرت های خدادادی بود که باعث میشد لقب نامیرا را به او بدهند البتهاگر به قدرت هاییش مسلط میشد

این حقیقت آخر باعثشد تا خواهان این قدرت نیز در صحنه حاضر شوند تا آن را به چنگ بیاورند.خاندانموکامی یا به عبارتی موش های آزمایشگاهی کارل هاینز،آنان پا به عرصه گذاشتن تا باقدرت کاترین خود را از بند این جلد هیولایی نجات دهند اما انگار بهترین دوست دورانکودکی کاترین،زودتر متوجه این قضیه شد چراکه تمام تلاش خود را کرد تا از کاترینمحفظت کند و به او کمک کند تا به قدرت هایش مسلط شود اما سرنوشت برای او خوابدیگری دیده بود.از طرفی تهدید های موکامی ها به کاترین فشار می آورد از طرفی رفتارهای شیطانی لایتو با او.لایتو ساکاماکی،پنجمین شاهزاده خون آشام ها،که علاقه زیادیبه آزار و اذیت کاترین داشت و با او همچون عروسک رفتار میکرد.حقیقتاً کاترین آچمزشده بود اما با قتل دوستش نانامی توسط موکامی ها و ربوده شدن برادرش توسط آنها،اوخود را تسلیم موکامی ها کرد.اما در و پنجره های عمارت موکامی که همچون قفسی بودبرای کاترین نمیتوانست مانع عشق کاترین و سوبارو شود و زمانی که کاترین تصمیم گرفتتا خود را از بند این هیولاها نجات دهد با اینکه یکی از آنها نیز به او کمکمیکرد،موفق نشد و به صورت عینی زندانی شد،در اتاقی که طلسم آن را خود شیطان همنمیتوانست آن را بشکندنبود کاترین،باعث شک الیزابت و اهالی عمارت ساکاماکی به خصوصسوبارو شد و آنان سعی کردند با جادو با او ارتباط برقرار کنند.تنها راه ارتباطی باکاترین دنیای ارواح بود و برگزیده این سفر،لایتو بود،کسی که از نبود کاترین چندانشاد نبود.او این سفر را آغاز کرد اما خون آشام بینوا نمیداسنت این سفر حکم یه تلهرا هم برای او داشت،تله ای که الیزابت طرح کرده بود و موفق هم شده بود.تله ای کهمیتوانست لایتو را تا ابد در گذشته تاریکش گیر بیندازد.


سلام بچه ها
بعدا حال و احوال میکنیم
کاترینم دوستان
بچه ها میهن بلاگ چش شـــــــــــــــــــــــــــــــــده؟
میرم تو قسمت نظرات برای پست ثابتم
16 تا پیام دارم اما میگه پیامی وجود نداره
تو هر سه تا وبلاگ چک کردم
پیام دارم تو پست ثابت وبلاگم اما میگه پیامی وجود نداره
یکی بگه چیشده تا سکته نزدم


پرنســـــــــــــــــــــــــــــــــــس

اینجا چخبــــــــــــــــــــــــــــــــره؟

یا ابلفضل!!!!!

 

چیــــــــــــــــشده؟!؟!؟!؟

چرا داره میهن بلاگ داره به فاک میره.راستش وسط کلاس شیمی اومدم سری بزنم قلبم ایست کرد

تو هم هیچجا نمیری!(هوس نکردی که بدمت دست لایتو ؟!)

کاترین بدونه پرنسس چیکار کنه؟

من اینجام!قول میدم هر جمعه حتما سر بزنم!وبلاگ هم دست تو امانت بود -_- نباید تنهام بذاری دختر

I….I….I fucking need you!

For saving our memory!

اکانت تلگرامتو برام تو کامنتا بده تو تل بهت پیام میدم و بهم بگو چطور یه نسخه پشتیبانی رو بردارم

و از همه مهمتر.دلم برات تنگ شده بود

برای همهدنیای قشنگ من با دوستام نباید نابود بشن!


منتظر کامنتت هستم پرنسس همیشه مرموزم


آخرین جستجو ها

عماد والمان وبلاگ هر روز کتابخانه عمومی شهید رجایی باینگان علوم ماورا تبلیغات اینترنتی | بازاریابی اینترنتی | تبلیغات برای صادر کنندگان sportinformation باشگاه هیربد 10 geandpostwittsubf وب رسمی سروان رامین میرزادی رپرمجوزدارملی ایران رپرملی سلطان رپ ایران شاه رپ ایران شاه رپ جهان سلطان رپ جهان شاه ابرشاه سلطان رپ کرمان.رامی